نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعيت من در ياهو



آمار وب



طراح قالب:



لوگو دوستان



موزيک و ساير امکانات





چه زود فراموش شدم...

 

چه زود فراموش شدم آن زمان كه نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه كه دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینكه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،
راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی دلتنگ است ،
كه با هم در اوج آن پرواز می كردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،

با اینكه كم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم ،
 

 
 
 
 
 
با اینكه برای خود كسی نبودم ،
اما آنگاه كه با تو بودم برای خودم همه كس بودم !
چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشك ریختم كسی اشكهایم را پاك نكرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم

 

 
 
 
 
 
كسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام كند .
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه كرد ،

 

 
 
 
 
 
خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره كرد .
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن

 

 
 
 
 
 
و دیگر نگذشت آنگاه كه تو رفتی و هیچ گاه نیامدی !
باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ،

 

 
 
 
 
 
هر گاه دیدی نیستم بدان كه از عشقت مرده ام !
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای كه در سر داشتم تو را خوشبخت كنم ،

 

 
 
 
 
 
می خواستم عاشق ترین باشم ،

 

 
 
 
 
 
برای تو بهترین باشم ،

 

 
 
 
 
 
اما نمی دانستم دیگر جایی درقلبت ندارم ...

چه زود فراموش شدم آن زمان كه دیگر تو را ندیدم ! 

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:49 | |







بی وفا...

00183651995993135472 غمگین ترین شعر های عاشقانه 2012

 

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟


فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟


مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟


مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟


تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی


چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی


مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟


مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟


مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری


پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ،


سهم من از با تو بودن همین بود!


باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای


دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ،


نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم


رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد


رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!


کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ،


کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ،


کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی !


چرا بی خبر رفتی؟



[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:28 | |







دلتنگی

 

 
غروب گفت:

اگرچه زیبا ترین و تماشایی ترینم و طلوع را می توانم سرخ و گریان سازم

اما گاهی عجیب دلم برای طلوع تنگ می شود

آسمان گفت :

اگرچه آبی و نیلگونم و درخشان از ماه و ستارگانم

اما گاهی دلم برای زمین تنگ می شود وغم دوریه زمین مرا بارانی می کند


خورشید گفت :

گرچه گرم و خیره کننده ست روشنایی ام

و تمام زیبایی ماه از من است

اما حسرت نوازش مهتاب آزارم می دهد و روزی نیست که دلتنگش نشوم
 
 

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:38 | |







به سلامتی

بزن به سلامتی حرفهای دلت


که به کسی نگفتی....



بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی


ولی دم نزدی.....


...
بزن به سلامتی تنهایی هات


ولی تنهایی رو دوست نداشتی...



بزن به سلامتی ارزوهایی که


نتونستی لمسشون کنی.....



بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود


ولی هنوز هم دوسش داری....



بزن به سلامتی شبهایی که


تو تنهاییهات گریه کردی


ولی نمیدونستی برای چی

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:35 | |







کابوس

سكوت مي كنم تفسير مي شوي


فرياد مي زنم تعبير مي شوي


ودراشك ها


شعر ها


وارزوهايم زاده مي شوي


وخواب هايم


كابوس فراموشي چشم هايت را مي گريند ...

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:32 | |







سرنوشت

برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:28 | |







ای کاش.....

 

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت


یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت


ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد


از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد


ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی


یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی


.

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد


مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد


ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود


یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود


ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد


یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

 

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:21 | |







باران

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟


چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟


اما افسوس که هیچ کس نبود ...


همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...


آری با تو هستم ...!


با تویی که از کنارم گذشتی...


و حتی یک بار هم نپرسیدی،


چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:19 | |







بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود


اهل زمين نبود نمازش شكسته بود


برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود


تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود


بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود


چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود


بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت


عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود


بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر


پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:59 | |







رهایی

چنان یاد از تو دارم

که گویی در دنیایت رهایم

چنان مجذوب آغوش تو بودم

که انگار از روز اول عشق

در آغوش تو خوابم

چگونه جان به اسم من تو دادی

که خود را جدا از تو نبینم

چگونه این عشق را پایداری ست

که من طاقت دوریت هیچ ندارم

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 11:56 | |



کپي برداري بدون ذکر منبع غير مجاز مي باشد

طراح قالب : ميهن تم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد