نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعيت من در ياهو



آمار وب



طراح قالب:



لوگو دوستان



موزيک و ساير امکانات





آسون وداع کردم باهات با این که می‌مردم برات
ک
اشکی نمیذاشتم بری کاشکی می‌افتادم به پات

خواستم بگم ترکم نکن پیشم بمون ای نازنین
شرح پریشونیم‌و تو چشمای
بارونیم ببین

 

سعید پورسعید خداحافظی جنون جدایی تنهایی


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:51 | |







 

میشه  مثل یک قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی.......ولی

هیچوقت نمیتونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضیها از چشمت جاری

میشه!.............


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:43 | |







چرا رفتی؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:39 | |







 

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:31 | |







 

 

  رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

 

 

 

با اشک تمام کوچه را تر کردم 

 

 

وقتی که شکست بغض تنهایی من

 

وابستگی ام را به تو باور کردم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:28 | |







......

http://torresdeltanha.persiangig.com/Www_MyPix__Ir360.jpg



می خواهم   تمام   نگفته هایم   را  بنویسم !


اما  ..


تو همین  را هم  نخواهی  خواند ! ...


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:17 | |







نقاب

http://img4up.com/up2/07573361423468885149.jpg

 

... دست به صورتم نزن می ترسم بیافتد...

...نقاب خندانی که بر چهره دارم و بعد...

...سیل اشکهایم تورا با خود ببرد و باز...

                         من بمانم وتنهایی...


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:16 | |







همدم

نگو از حال و احوالت . نگو از امروز و فردایت.

که احوالم دگرگون می شود. از حال واحوالت.

نگو از عشق امروزت .که می رقصد باز هم غم.

بسان یک عروسک در دلم. از عشق دیروزت.

همان دیروز که درهرلحظه اش فریاد شادی بود.

وتو با وعده شیرین مرا دراشتیاق لحظه های خوش رهاکردی.

چرا که شوق دیدارت . همراه با قطره های اشک شد.

و آن هم پا به پای رد پایت رفت و رفت . تا گم شد.

اگر تو بر باد دادی این عشق رویائی را.

ولی هرگز از یاد من بیرون نخواهد رفت 

و فردا خاطرات با شکوه عشق ما . با من.

فقط تنها به قبرستان پر از اندوه خواهد رفت.

و شاید لحظه ای از لحظه های ساکت فردا.

که شاید تو بر سر خاک گورم گذر کردی.

بیاد آری . که روزی .بی نوایی . عاشقی.دلداده ای.

بود که با تمامی وجودش . تنها تو را می خواست.

و اکنون هم هنوز در زیر پای تو . غرق تمناست.

که شاید بر سر خاکش. بیاد روزهای آشنایی.

شاخه های گل گذاری. وشاید هم قطره اشکی.

 که تا روحش در این غم خانه تاریک تنهایی هم.

به فریاد آید و گوید : هنوز هم دوستت دارم ای....

هنوز هم دوستم داری ای ... همدم شبهای زیبایی.

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:10 | |







بی وفا...

تو دیگر ما شدنها و با هم شدنها را نمی خواهی.

و من می خواهم  با تو بودن را . و آنرا نخواهم دید.

تو در زیباترین شبها . خودت را در نگاهم بی اثر کردی.

و من را از مرگ نا بسامان عشقت با خبر کردی.

تو می گفتی وجودم با وجودت اوج می گیرد.

تو می گفتی که عشقم تا قیامت هم نمی میرد.

ولی من دست عشقت را . درون دستهای مرگ دیدم.

خدایا باز هم من در اینجا .حرف ها از بی وفائی ها دیدم.

 


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:6 | |







 

 عکس   شعر و متن عاشقانه برای جدایی

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

 

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟


[+] نوشته شده توسط باران وکیوان در 20:58 | |



کپي برداري بدون ذکر منبع غير مجاز مي باشد

طراح قالب : ميهن تم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد